معبر سايبري معبر سايبري معبر سايبري معبر سايبري

در سنگر مسئولین یکی از تیپ ها صدا به صدا نمی رسید. هر کس چیزی می گفت و می خواست طرف صحبتش را متقاعد کند. اما مگر می شد؟ ساز...




ارسال توسط خوشخو

ن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی خندید. هر چی به بابا ننه ام می گفتم می خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی گذاشتند. حتی تو بسیج...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟....



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

    تا چم و خم می خواست دست آدم بیاید حداقل یکی دو تا اعزام زمان می برد. از بس بچه ها اشاره و کنایه می زدند در صحبت ، حالات و حرکاتشان تمام با...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

   شنیده اید می گویند عدو شود سبب خیر؟ ما تازه دیروز معنی آنرا فهمیدیم.     دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند. نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت، باید بودید و با چشمان خودتان می دیدید. دار و ندارش پخش...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح می جنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو
ارسال توسط خوشخو

نزدیک عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود. باید کوتاهش می کردم. مانده بودم معطل تو آن برهوت که جز خودمان کسی نیست، سلمانی از کجا پیدا...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

    از بلند گو اعلام کردند جمع شوید جلو تدارکات و پتو بگیرید. هوا به اندازه کافی سرد بود.....



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

با نعره ي مجتبی تمام بچه هایی که تو سنگرِ دم کرده خواب بودند، از جا پریدند. فرمانده هاج و واج گفت: «چه شده؟» مجتبی سراسیمه و بدون توجه به...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

نمی دانم چه شد که کشکی کشکی آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان حرفشان شد و کم کم شروع کردند به تند حرف زدن و «من آنم که رستم بود...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

وضاع سياسي دنيا را نقد و بررسي مي كرديم. نوبت به آمريكا رسيد و رياست جمهوري وقت آن. بعضي دفاع مي كردند كه الحق و الانصاف خوب توانسته...




ارسال توسط خوشخو

آرشیو مطالب
همسنگران
امکانات جانبی