معبر سايبري معبر سايبري معبر سايبري معبر سايبري


استادکریم منصوری

 

ردیف

نام سوره

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 محمد 1 تا 9   1,480 0:06:26
2 احقاف 1 تا 10   1,720 0:07:32
3 جاسیه 12 تا 21   1,780 0:07:46
4 شورا 26 تا 48   2,340 0:10:14
5 فصلت 45 تا آخر   1,780 0:07:46
6 دخان 17 تا 29   1,030 0:04:30
7 واقعه 1 تا 26   1,230 0:05:22
8 احقاف 1 تا 10   1,690 0:07:23
9 لقمان 20 تا آخر   3,440 0:15:02
10 زخرف 20 تا آخر   1,180 0:05:08
11 اسراء 1 تا 6   1,340 0:05:51
12 اعراف 155 تا 157   1,490 0:06:30
13 انبیاء 105 تا 112   917 0:03:53
14 صف  5 تا 9   1,400 0:06:08
15 مائده 44 تا 46   1,280 0:05:36
16 مطففین 22 تا 28   725 0:03:04
17 احزاب 32 تا آخر   2,470 0:10:47
18 اسراء 9 تا 15   1,210 0:05:17
19 آل عمران 189 تا 194   2,430 0:10:37
20 انبیاء 105 تا آخر   912 0:03:52
21 بقره 153 تا 157   780 0:03:18
22 دخان 17 تا 29   946 0:04:01
23 فصلت 1 تا 8   1,220 0:05:19
24 قصص آیه آخر   1,070 0:04:39
25 لقمان 1 تا 10   1,270 0:05:32
26 زاریات 1 تا 23   1,330 0:05:48
27 ده 5 تا آخر   2,580 0:11:18
28 قصص 5 تا 9 ، شمس   3,240 0:14:08
29 مطففین 22 تا 28 ، شمس   1,530 0:06:40
30 نساء 80 تا 87 ، توحید   1,810 0:07:55
31 دخان 1 تا 28   2,510 0:10:59
32 مریم 28 تا 50   2,810 0:12:16
33 اسراء 43 تا 51   1,710 0:07:29
34 آل عمران 164 تا 171   2,020 0:08:48
35 نحل 22 تا 27   1,360 0:05:55
36 کهف 43 تا 51   1,690 0:07:23
37 توبه 128 تا 129 ، بلد   3,380 0:14:47
38 مریم 1 تا 11 ، شمس ، حمد ، بقره 1تا 2   4,190 0:18:19
39 مزمل 1 تا 19   3,540 0:15:28
40 نحل 51 تا 69   3,590 0:15:41
41 ضحا ، انشراء   1,920 0:08:23

برای دانلود کردن قرائت های بالا، روی آیکون  کلیک راست نموده
و  گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.

مرجع:سایت شهید آوینی




ارسال توسط خوشخو

ساجد: عملیاتی هم بود که بعد ها اسمش را گذاشتند ولایت فقیه. در واقع، این عملیات مهندسی ـ رزمی بود، نه رزمی. ما خاکریز ها را تا نزدیکی دشمن بردیم. شب ها جای دیگری سر و صدای لودر و بولدوزر راه می انداختیم و جای دیگر خاکریز می زدیم.




تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط خوشخو

زیردست نواز بود. بعداز شهادتش فهمیدیم كه سرپرستی5.6 خانواده را برعهده داشته.

در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود كه برای نجات یك مُقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی كه تیمسار و افسران می‌خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می‌كرد.البته هیچ وقت به من نمی‌گفت.




ارسال توسط خوشخو

از یاد نبایدبرد روزی را كه جمله ی «محمداز سپاه اخراج شده» دهان به دهان می گشت! همه مات و مبهوت بودند! نمی خواستند باور كنند !یعنی نمی توانستند ! همه پرس و جوها به این ختم می شد كه محمد به دلیل پشت كردن به مبانی عقیدتی و گرایش به ضد انقلاب، اخراج شده است ،اما او هر كاری كردیم چیزی نمی گفت ، حتی همسرش هم تمام دیوار های خانه را پر از شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه كرده بود .آه چه مظلومانه زیستی ،وآیا میتوان دراین عصراینگونه معامله کنی ،همه چیزرنگ دیگری گرفته!رنگ وبوی ریائی خدایا چه بگویم!

 




ارسال توسط خوشخو

« در عملیات بدر، بچه ها سی ساعت در هورالهویزه پارو زدند. وقتی خط را گرفتند، حدود 72 ساعت زیر بمباران گاز خردل بودند. مقاومت بچه ها همه به عشق تشکیل حکومت علوی بود. در عملیات بدر وقتی یك عده از بچه ها و شهدا و مجروحان آن جا ماندند و بقیه برگشتند به عقب،‌ دوباره گفتند كه اگر می توانید بلند شوید و به محور برگردیم، نیرو لازم داریم. دوباره بچه ها به نام امیرالمومنین و به نام اهل بیت بلند شدند و آمدند. این بچه ها که شیمیایی شدند و الان 16 سال است که نمی توانند یک نفس راحت بکشند ـ بچه هایی که مطابق آمار در 96 درصد از وصیت نامه هایشان کلمه ولایت فقیه آمده است ـ به خاطر حکومت دینی و اجرای احکام شهید شدند.




ارسال توسط خوشخو

صبح دومین روز حمله ، داخل سنگر فرماندهی قرار گاه خاتم الانبیاء (ص)

احمد کاظمی نتیجة قطعی شب اول عملیات والفجر دو را به من گزارش داد: آقا

محسن ، توی هیچ کدام از سه محور عملیاتی الحاق صورت نگرفته…

کاظم که ساکت شد، گفتم : راحت بگو شکست خوردیم !




ارسال توسط خوشخو

من اشاره به یك مورد می‌كنم كه شهید نامجو در كنار حضرت آیت الله خامنه‌ای، مدظله العالی، حدود دو سه ماه متوالی در ستاد عملیات نامنظم فعالیت داشت. در طول این مدت كه ما زیر بمب و موشك دائم بودیم، بعضی وقتها تماس تلفنی با ما داشت و جویای احوال ما می‌شد. یك بار در حین صحبت‌ تلفنی متوجه شدم كه صدایش گرفته است. پرسیدم: طوری شده؟ و او با لبخند گفت: چیزی نیست نگران نباش،‌ از دود و آتش است.




ارسال توسط خوشخو

فصل چهارم

رحیم صفوی با خوشحالی صیّاد را در آغوش گرفت. باور نمی‌كرد كه دوباره صیّاد را ببیند. صیّاد خنده خنده گفت: «الحمدلله به خیر گذشت. خب ببینم چه كردی؟»

رحیم می‌خواست توضیح بدهد كه چمران آمد. دست بر شانه صیّاد گذاشت و رو به رحیم صفوی گفت: «من چند لحظه با این دلاور كار دارم.»




تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط خوشخو

    رسم بود وقتی دو نفر به هم می رسیدند اولین سؤالی که میکردند این بود که تا کی منطقه هستی، چه وقت پایانی یا تسویه می گیری؟...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

   كم نبودند پدران و پسرانی كه در كنار هم از آب و خاك و جان و مال و ناموسشان دفاع می كردند....



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

   موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

گاهی در جبهه های دفاع از حق در برابر باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و لباس نوشته هایی برخورد می کردیم که در بردارنده نوعی طنز و...



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

آرشیو مطالب
همسنگران
امکانات جانبی